دستمال کاغذی گرد کردم گذاشتم تو بینی م
مامان بزرگم میگه بینیت خون اومده؟
پ نه دیدم از دماغم داره هوا میاد
گفتم حتما پنچر شدم فعلا اینو رد کنم که بادم خالی نشه
برای خواندن بقیه ادامه ی مطلب بروید.
یه شب یه نفر از کنار قبرستون رد میشده ...
می بینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن !
ازشون می پرسه:
چی شده؟
میگن:
سؤالات شب اول قبر لو رفته ...
گفتن بیرون بشینید تا دوباره سوال طرح کنیم !!!
می بینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن !
ازشون می پرسه:
چی شده؟
میگن:
سؤالات شب اول قبر لو رفته ...
گفتن بیرون بشینید تا دوباره سوال طرح کنیم !!!
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:, | 14:44 | نویسنده : محمد حسین اسدآبادی | نظر بدهید
مترجم سایت